به جرم عاشقی در زندان دلتنگی ها اسیرم
به جرم دوست داشتن آخر در اینجا میمیرم
لحظه ای گرفتن دستهایت برایم آرزو شده
این انتظار زیادیست در این لحظه ها،
دیدن چشمهایت از دوردست ها نیز برایم رویا شده
به جرم عاشقی محکوم به تحمل این دلتنگی هستم
منی که تا به حال جنایتی نکرده بودم اینک در بند و زنجیر فاصله ها گرفتارم
لحظه ای حتی در خواب به ملاقات من بیا،شب و روزم یکی شده
روزهایم تاریک و شبهایم قیامت شده!

نظرات شما عزیزان:
|